تفاوت منطق صورت با منطق ماده

تفاوت منطق صورت با منطق ماده
در حدود دو هزار و سیصد سال پیش منطقی تدوین شد که آن را " منطق " می‏نامند و امروز به آن " منطق صوری " می‏گویند، و منطقی بعدها در قرون جدیده پیدا شد که آن را " منطق ماده " می‏گویند، نه منطق مادی، منطق ماده در مقابل‏ منطق صورت.

دانشمندان به این مطلب پی برده‏اند که بشر وقتی که فکر می‏کند، فکر کردن عبارت است از اینکه یک سلسله مواد فکری در مغز انسان جمع می‏شود حالا ظرف خود فکر، آن که ما می‏گوییم اندیشه، مغز است یا ماورای مغز، هر طور می‏خواهد باشد، موادی در اندیشه انسان‏ جمع می‏شود، بعد ذهن روی آن مواد عمل می‏کند یعنی آنها را تحلیل و ترکیب‏ می‏کند، از مجموع آن مواد یک امر جدید استکشاف می‏کند.

این را در مسائل‏ ریاضی که در حدود ضعیفش حتی من هم می‏توانم قضاوت کنم و شما آقایان بهتر و بیشتر، (می‏توان دریافت). مثلا وقتی می‏خواهند یک قضیه هندسی را اثبات کنند، آن نتیجه و مدعا مجهول است بعد می‏آیند حدود قضیه می‏چینند، مقدماتی که قبلا به اثبات رسیده یا جزء اصول متعارفه است و از اول فرض کرده‏اند که صحیح است آنها را می‏آورند، درست مثل یک پدر و مادر که با یکدیگر ازدواج می‏کنند، و از ازدواج آنها یک بچه پیدا می‏شود.

این مقدمات را در ذهن با یکدیگر ترکیب می‏کنند. می‏گویند این چنین‏ است، این چنین است، پس وقتی که این چنین باشد و این چنین، آن یکی‏ هم باید چنین باشد. انسان می‏بیند که از ترکیب یک چیزی که می‏داند با ترکیب چیز دیگری که می‏داند، رسید به چیزی که تا حالا نمی‏دانست.

منطق صورت که منطق ارسطو است فقط دنبال این است که ما صورت را چگونه بدهیم یعنی وقتی می‏خواهیم این مواد را با یکدیگر ترکیب کنیم فرمود آن چگونه است؟ کدامیک را باید مقدم‏ قرار بدهیم و کدامیک را مؤخر، کدامیک باید "موجبه" باشد و کدامیک "سالبه"‏، کدام باید کلی و جزئی باشد و کدام کلی و جزئی، اگر یکی موجبه بود و دیگر سالبه‏ نتیجه غلط است.
فرمول صوری قضیه را می‏دهد، درست مثل یک مهندس که‏ فقط نقشه را می‏دهد می‏گوید اگر می‏خواهید این ساختمان را بسازید این طور باید بالا ببرید. این را می‏گویند منطق صورت.
!نارسایی های منطق ارسطو
ولی منطق ارسطو منطق صورت است و بس، در جهت این فن خودش که منطق‏ صورت است آن ایرادهایی که بعضی اشخاص خواسته‏اند بگیرند نتوانسته‏اند بگیرند، که امروز هم مورد قبول است که منطق ارسطو در جهت صورت، منطق‏ صحیحی است.
ولی این برای بشر کافی نیست، برای اینکه خطایی که ذهن‏ می‏کند از دو راه است: گاهی از این راه است که افکار را با یکدیگر غلط ترکیب می‏کند، و گاهی از این راه است که آن ماده‏ای که برای ترکیب کردن‏ آورده غلط است.

اگر یک ساختمان خراب باشد دو جور ممکن است باشد: یک وقت از این راه است که حسابهای مهندس غلط بوده، مثلا محاسبه فشاری‏ که بر ستون وارد می‏شود درست نبوده، فواصل را درست معین نکرده است.

موادی که در اختیارش قرار داده‏اند درست بوده، وقتی نگاه می‏کنند می‏بینند آهنش درست، سیمانش خوب، آجر و آهکش، لوازم همه درست‏ است ولی او نتوانسته اینها را خوب جور بکند. نتیجه این است که این‏ بنا نشست کرده. ولی یک وقت هست که مهندس، بسیار صحیح پیش بینی‏ می‏کند، اصول مهندسی‏اش خیلی خوب است ولی تقلبی در مواد و مصالح است.
سیمانش خراب بوده، گچش مرده بوده، آهنش زنگ زده بوده، بازهم‏ نتیجه این است که ساختمان خراب می‏شود.

رسیده‏اند به اینکه فکر بشر که غلط می‏کند و اشتباه می‏رود از دو راه است‏:
یا از این راه است که نظمش غلط است. این همان است که ارسطو و بعد ارسطوئیان خیلی روی آن فعالیت کرده‏اند، که نظم (فکر) یعنی مهندسی فکر چگونه باید باشد. منطق صورت منطق مهندسی فکر است. ولی ارسطو و ارسطوئیین دنبال این مطلب نرفته‏اند که اگر ما تنها مهندسی فکر را درست‏ کنیم کافی نیست، مواد فکر ما باید درست باشد و بعد باید مهندسی‏اش درست باشد.

لهذا ما می‏بینیم بهترین مهندسان‏ فکری‏ای که ارسطو ساخته است افکارشان غلط از آب در آمده چون روی مواد فکری‏شان خوب فکر نکرده‏اند، از مواد خراب آمده‏اند (ساختمانی) با مهندسی خوب ساخته‏اند. صغری و کبری و نتیجه‏گیری یعنی از جهت شرایطی که‏ صغری باید چنین باشد، کبری چنین باشد، شکل باید چنین باشد درست، ولی‏ (چه بسا) ماده‏ای که به کار برده‏اند غلط بوده، در نتیجه فکرش غلط از آب درآمده است.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد